loading...

my little home

Content extracted from http://darkblue.blog.ir/rss/?1739439001

بازدید : 687
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 11:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

my little home

میخواهم کمی‌از این چند روزی که در سردرگمی‌گذراندم بگویم ؛

درس میخواندم اما چیزی با روزهای قبل تفاوت داشت

حال و حوصله ورزش کردن را نداشتم

چشم‌هایم تا مرز بارانی شدن میرفت اما نمی‌بارید و جایش غده‌‌‌ای سنگین مینشست توی گلویم.

بابا تمام وقت زیر چشمی‌مرا می‌پایید و از حکمت زندگی و قسمت وسیر طبیعی مرگ صحبت میکرد .

مامان برایم پنکیک و شیر می‌آورد و با اینکه از موزیک‌های خارجی خوشش نمی‌آید برایم آهنگ‌های g-eazy و maluma را می‌گذاشت .

برادر کوچکترم برایم از حیاط شکوفه گیلاس می‌چید و روی میزم می‌گذاشت .

از هر فرصتی استفاده میکردند تا سرم را گرم کنند و فکرم را منحرف کنند اما جایی همچنان گوشه‌ی قلبم غمگین و دردمند است .

دوست وبلاگی که با وجود چندین کیلومتر فاصله حال ذهن و دلم را تغییر داد و مرا به جایی میان خاطرات و شیطنت‌های دوران مدرسه ام برد و حقیقتا از او ممنونم ...

وامروز که از خواب بیدار شدم بعد از 5 روز غمگین و سرد و یخ زده ،قلبم مثل این چند روز سنگین نبود ،دست چپم درد نمیکرد ؛

نامه‌ی ده صفحه‌‌‌ای که برای ندا نوشتم را توی جعبه وسایلم کنار نامه‌هایی که برای آقاجان و دیبا و مامان جون نوشته بودم گذاشتم...

شاید نوشتن نامه دلیلی بر تغییر حالم باشد چرا که با هر سطر آن هزاران بار گریستم ....

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 8
  • بازدید کننده امروز : 9
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 226
  • بازدید سال : 603
  • بازدید کلی : 56693
  • کدهای اختصاصی